عرفان

هر آنچه که شما درخواست کنید را در این وبلاگ شخصی خواهید یافت

عرفان

هر آنچه که شما درخواست کنید را در این وبلاگ شخصی خواهید یافت

سوسن نازم

فکر نکن فراموشت کردم تو هر ثانیه ی منی با تمام وجودم دوست دارم سوسن درسته که ازت دورم ولی همش به یادتم وجودم و حضورم بدون وجود تو بی معنیه مثل دریا بدون آبه      

مثل نسیم بدون باد مثل آسمون بی ستاره مثل ابر بی بهار مثل گل بی شکوفه مثل کویر پرآب مثل افق بدون خورشید مثل پاییز بی برگ مثل زمستون بی برف مثل جنگل بی درخت مثل سوار بی اسب مثل یه لیوان پر از خالی مثل شکستن بی صدا مثل پریدن بی بال مثل دویدن بی پا مثل آّب بی ظرف مثل شادی با گریه و بی خنده مثل خنده بی لب مثل چشم بی اشک مثل شبنم بی قطره مثل اندوه بی غم مثل دریا بی موج مثل نسیم خشن و بی لطافت مثل خونه بی سقف مثل رنگ بیرنگ مثل ابر بی باران مثل بهار بی گل مثل روستا یی بدون کلبه مثل آدم بی نفس مثل عاشق بی معشوق مثل چشمه بی آب مثل طوفان آرام مثل زندگی بی درد مثل شهر بی مرد مثل مرد بی زن مثل زن بی فرزند مثل فرزند بی ادب مثل خواب بی رویا مثل رویا بی پرواز مثل فریاد بی صدا مثل خون بی رگ مثل رودخانه بی جریان مثل ادب بی شرم مثل ستاره بی تلا لو مثل آبی مضطرب مثل زرد غمناک مثل سبز مُرده مثل سیاه نو مثل سفید رو به زوال مثل بازی بی انتها مثل کهکشان بی ستاره مثل زندگی بی مرگ مثل انسان بی امید مثل اراده بی تصمیم مثل برهان بی دلیل مثل علت بی معلول مثل عبادت بی خبر از احوال دیگری مثل شب بی سیاهی مثل روز بی غروب مثل کوه بی غرور مثل شادی غرق در غم مثل غم بی ماتم مثل مرگ بی تولد مثل عمل بی فکر مثل نگاه بی معنی مثل آرزو بی نیت مثل زیارت بی حرم مثل سوال بی جواب مثل دوست داشتن بی شوق رسیدن مثل زنده بی تحرک مثل ساعت بی عقربه مثل عقرب بی نیش مثل نیش بی زهر مثل زهر بی درد مثل درد بی تاثیر مثل تاثیر بی اثر مثل انتظار بی وجود کسی برای آمدن مثل زندگی با کسی بی هدف مثل دره بی عمق مثل تجزیه بی تحلیل مثل فرض بی حکم مثل شجاع اما ترسو مثل حرف بی منظور مثل عمل بدون عکس العمل مثل زندان بی آزادی مثل دوست داشتن بی محبت  مثل  قلب بی تپش مثل مثل بی مثل مثل من بی تو ...      

 مثل میثم اگه سوسن نباشه

chat ba khoda

 

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم
گفتی: فانی قریب
    
.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
    
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.
گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
    
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
   
  .:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟     
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
    
.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
    
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟ 
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
    
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
    
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.
گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ...  توبه می‌کنم
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
    
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک     
گفتی: الیس الله بکاف عبده
    
.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.
با خودم گفتم: خدا... خالق هستی... با فرشته‌هاش... به ما درود بفرستن تا آدم بشیم؟! ... ... ...   

روایت

روایت شده یکى از عاشقان امیر مؤمنان (علیه السلام) به نام « همّام » که مردى عابد بود ، از آن حضرت تقاضا کرد : مرا از اوصاف و ویژگى هاى اهل تقوا آن چنان آگاه ساز که گویى آنان را مشاهده مى کنم .

شنیدم عاشقى پروانه خوئى    ***   در آئین محبّت راستگوئى
رفیق خلوت آن سلطان دین را    ***   حریف صحبت آن عشق آفرین ر
یکى دلباخته پیش شه عشق    ***   على گنجینه ى سرّ الله عشق
بیامد نزد آن شه با دلى پاک    ***   دلى چون گل زداغ عشق صد چاک
بیامد تا نشان زآن یار جوید    ***   طریق وصل آن دلدار پوید
بیامد تا شه افروزد دلش را    ***   زبرق عشق سوزد حاصلش را
بیامد تا شود مست از مى عشق    ***   هیاهوئى کند از هى هى عشق
همى گفت اى على اى سرّ اسرار    ***   زسرّ پاکبازان پرده بردار
بگو اوصاف مرغان چمن را    ***   که بگسستند از هم دام تن ر
که چون بر آشیان جان پریدند    ***   که چون در کوى جانان آرمیدند
که چون بر وصل دلبر دل سپردند    ***   که چون ره در حریم شاه بردند
که چون آن تشنه کامان آب جستند    ***   در این تاریک شب مهتا جستند
که جام عشق آنان کرد لبریز    ***   که جز یار از همه کردند پرهیز
که آنان را حجاب از دیده بگشاد    ***   به روى حق دو چشم پاک بین داد
که آنان را زحیوان رهانید    ***  به اوج قدس انسانى رسانید
که آنان را به کوى عشق ره داد    ***   در خلوتسراى قدس بگشاد
که آنان را جمال یار بنمود    ***   هزاران پرده زان رخسار بگشود
که آنان را محبّت در دل افکند    ***   به جان جز مهر جانان گفت مپسند
که کرد آن عندلیبان را به گلزار   ***   نکو فکر و نکو ذکر و نکو کار
بگو اوصاف آن پاکان که چونند    ***   به تن در این جهان وزدل برونند
توئى چون کاشف سرّ نهانى    ***   بیار از عشقبازان داستانى
برون از گنج خاطر ریز گوهر    ***   چه باشد از حدیث عشق خوشتر