مثل یه دستمال کاغذی عشقو مچاله می کنم
تکه هاشو جا می زارم فکرمو ناله می کنم
این آخر یک سفر پس دادن خاطره ها
ته عشق اجاره ای آه بلند بی صدا
کلید خونه رو می دم به دست باد لعنتی
کوچه ی لخت و می سپورم به بچه های پاپتی
خاکستر ملافه ها عکسهای پاره پای در
حسرت رویای سفر رو بالش بی بال و پر
کنار حوض نقره ای یه قطره از خون منه
گربه ی همسایه ی ما انگار که باز آبستنه
تور عروسی تو هم افتاده روی اطلسی
نمی دونه کجا بره از زور درد بی کسی
یه ساعت بی عقربه افتاده روی تختخواب
شمعدونهای خونه پر از پرسش تار بی جواب